پرنده ی کوچک

پرنده ی کوچک

قدرت دوست نگر کز نگهی از سر لطف ساجد خاک در میکده مسجود نمود

 فردی از پروردگار درخواست کرد تا به او بهشت و جهنم را نشان دهد.
خداوند دعای او را مستجاب کرد.
در عالم شهود او را وارد اتاقی کرد که جمعی از مردم در اطراف دیگ بزرگ غذا نشسته بودند
همه گرسنه , ناامید و در عذاب  بودند. هر کدام قاشقی داشت که به دیگ می رسید 
ولی دسته قاشق ها بلندتر از بازوی آنها بود به طوری که نمی توانستند 
قاشق را به دهانشان برسانند
عذاب آنها وحشتناک بود.


آنگاه ندا آمد : اکنون بهشت را نظاره کن.
او به اتاق دیگری که درست مانند اولی بود وارد کرد 
دیگ غذا , جمعی از مردم , همان قاشق های دسته بلند و...
ولی در آنجا همه شاد و سیر بودند.
آن مرد گفت : نمی فهمم!! چرا مردم در اینجا شادند. در حالی که در اتاق دیگر بدبختند 
با آنکه همه چیزشان یکسان است ؟ 
ندا آمد که در اینجا آنها یاد گرفته اند که یکدیگر را تغذیه کنند
هر کسی با قاشقش غذا در دهان دیگری می گذارد ,چون ایمان دارد که کسی هست 
که در دهانش غذایی بگذارد...

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده: سعید گلشنی ׀ تاریخ: سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

CopyRight| 2009 , dicky.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com